صد پدر در خون بغلتد گم نگردد مادری
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۶۷۱۷۰۶
به گزارش خبرگزاری مهر، محمد مهدی همت فرزند شهید محمد ابراهیم همت امروز در روزنامه جام جم یادداشتی نوشته است در سوگ شهیده تازه تفحص شده، فاطمه اسدی. در ادامه این یادداشت را میخوانید:
یک: بعضی چیزها هستند در تاریخ که یکیشان هم زیاد است. بعضی چیزها که کمر قطورترین کتابهای تاریخ هم زیر بار آنها خم میشود؛ مثلاً مادر مفقودالاثر برای تمام تاریخ، یکی هم زیاد بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مگر ما یک فاطمه نداشتیم در تاریخ؟ مگر کم گریه کردیم برای آن زنی که بین آن همه نامحرم بود؟ مگر قرارمان صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری نبود؟ حالا چرا این قصهها را برای ما تعریف میکنید؟
من که روضهخوان نیستم و خیلی حرفها از دهان قلم من، بزرگتر است اما این همه گفتند و شنیدیم و شنیدید، چرا دوباره یکی باید بیاید و دم دروازه فاطمیه برایمان روضه مادر بخواند؟
دو: بعضی چیزها هستند توی تاریخ که با همه چیز فرق دارند؛ مثلاً ما در زندگیمان خیلی مادر دیده بودیم که چشم به راه فرزند بودند، ۴۶ هزار جفت چشم مادرانه که یکیشان مادربزرگ مادری خودم بود. دیده بودیم به سمت سر کوچه باز و بسته میشدند و حالا یکی آمده و میگوید یک جفت چشم هست که با همه چشمها فرق میکند.
یک جفت چشم دخترانه که سی و چند سال به یک چارچوب فلزیای دوخته شده بود که روزی مادر از آن بیرون زده و قرار بود زود برگردد. خودش که برنگشت هیچ، خبری هم از او نیامد. آنقدر که وقتی آمدند و گفتند این استخوانهایی که در این جعبه چوبی است مال مادرت است، آن چشمها به گریه افتادند.
برای اینکه از دیدن یک جنازه خوشحال شوی یا باید مثل سنگ شده باشی یا مثل باران. او معلوم بود باران است، از قطرههای روی صورتش معلوم بود.
سه: بعضی چیزها هستند در تاریخ که هیچوقت اثرشان از بین نمیرود؛ مثلاً اثر زخمی که روی چشمهای دختری افتاده که گهوارهای خالی را سی و چند سال تکان داده هیچوقت خوب نمیشود.
میگویند خاک سرد است، اما نه آن خاکی که روی گهواره و پستانک و لباسهای نوزاد را میپوشاند. آن خاکی سرد است که سینه داغدیده را میپوشاند. بله، بعضی چیزها هستند که یکیشان هم برای یک عمر زیاد است، مثل داغ!
آخ داغ، داغ، داغ… بله آقای قاضی، اگر سینه سوخته ما خوب شد، سینه سوخته آن زن هم خوب میشود.
چهار: اینها را گفتیم اما بعضی چیزها هستند که هم کم اند و هم زیادند. مثلاً با خودم فکر میکنم برای چهارپاره استخوان زنی که سی و چند سال توی قبری که خودش برای خودش کنده بوده خوابیده، برای زنی که کلی شکنجه شده و روی آرامش ندیده، برای زنی که استخوانهای گلوله خوردهاش ترک برداشته یک مادر شهید رشیده کافی بود تا بیاید و کفن کند و تربت و گلاب بپاشد. لازم نبود همسر شهید همدانی و مادران شهیدان عسکری و حدادیان و قاسمی و میانلو بیایند.
بعد حساب میکنم برای بلند کردن این همه داغ و زخم از توی کاور تفحص و چیدن یکییکی استخوانها لای کفن، آن هم زنی که صدای گریههای نوزادش در گوشاش پیچیده و هیچ کاری از دستش برنیامده و تمام مادرهای دنیا هم جمع شوند کم است. برداشتن این داغ کار یکی دو نفر نیست. برداشتن این داغ یک اربعین روضه است.
پنج: بعضی چیزها هستند که هزارتایشان هم کم است؛ مثلاً دلیل برای آدمی که نمیخواهد مظلومیت یکی دیگر را بپذیرد.
چندتا از این گلها باید در باغچههای باور کاشت تا ثمر بدهد؟
عکساش را به مادرم نشان دادم. مادرم که معلمی بود در پاوه، مادرم که همان سالها و در همان خاک با معلمی دیگر که بعدها فرمانده سپاه پاوه شد، یعنی پدرم آشنا شده بود، پرسیدم میشناسید؟
بغض کرد. گفت: «خاک ما از این گلها کم دارد؟ از پدرت بپرس، ما از این آتشها زیاد به خرمنمان افتاده است!»
کد خبر 5350516منبع: مهر
کلیدواژه: شهید همت فاطمه اسدی شهید صفحه اول روزنامه ها دکه روزنامه مطبوعات ایران پادکست مداحان ویروس کرونا سیدابراهیم رئیسی ژاپن خندوانه مه لقا ملاح حسن طهرانی مقدم زمین پلاستیک زباله
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۶۷۱۷۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مادری که عمرش را پای معلم شدن دختر ناشنوایش گذاشته است
ایسنا/آذربایجان شرقی مانند تمام مادران ایرانی با اصالت و وقار بر روی صندلی نشسته و از آن روزهای نه چندان دور میگوید، از روزگاری که امکانات در شهرستان به قدری کم بود که او مجبور بود سوسن را برای ادامه تحصیل به تهران بفرستد و قطار، آخر هر هفته چشم به راه او بود تا مادر را برای دیدن فرزند به تهران ببرد.
تا مقصد چشم به راه بود و دل نگران سوسن، اما حسی از درون، این اطمینان را به او می داد که آنها میتوانند از پس این همه سختی بربیایند. پشت معلم ناشنوای مدرسه استثنائی شهرستان میانه، مادری با اراده پولادین و فداکار است که الان گرد سپیدی بر موهایش نشسته و با لبخندی از سر رضایت، دخترش را در لباس حرفه مقدس معلمی به تماشا نشسته است.
خانم شهین سرچمی، هر چند خود معلمی نیست که بر سر کلاس درس تدریس کند؛ اما از این جهت به سوژه خبری گزارش ما تبدیل شده است که مادری را در حق سوسن، تمام کرده و درسی از جنس ایثار داده تا دخترش بتواند امروز در مدرسه استثنائی ایثار میانه، تدریس کند، مدرسهای که سوسن، زمانی پشت نیمکتهایش نشسته و درس خوانده بود، امروز محل کار او است.
خانم سرچمی از امکانات محدود آن زمان میگوید که سبب شده تا سوسن نتواند بیشتر از کلاس پنجم درس بخواند و مادر بعد از آن، تصمیم گرفته تا به هر زحمتی که شده دختر ناشنوایش را به مدرسهای شبانه روزی در تهران بفرستد و رنج دوری را به جان بخرد، او میگوید: هر هفته دست پر و با چیزهایی که لازم داشت و خریده بودم، به دیدنش میرفتم و در کنارش بودم، صبح سوار قطار میشدم و میرفتم تا احساس تنهایی نکند و عصر به میانه برمیگشتم. در تمامی جلسات شرکت میکردم تا با کمک هم جلو برویم.
نباید در برابر ناشنوایی زانو میزدیم، نترسیدم، حتی یک لحظه هم به ذهنم خطور نکرد که سوسن از بقیه بچهها چیزی کم دارد و از ته قلبم باور داشتم که معلولیت و نشنیدن، دلیلی بر محدودیت نیست و دختر من هم میتواند مثل بچههای دیگر موفق شود و هر کاری که آنها انجام میدهند را انجام دهد.
در ادامه سوسن رضالو روی صندلی مصاحبه مینشیند و حرف میزند و با لبخوانی و کمی دقت تا حدودی متوجه صحبتهایش میشویم، اما همکارش حرفهایش را به طور کامل ترجمه میکند و میگوید: به شغلش خیلی علاقهمند است و از اینکه توانسته به اینجا برسد، احساس خوشحالی میکند. او هم مانند اغلب معلمان دیگر به ویژه در مقطع ابتدائی، اهل نشستن و در جا زدن نیست و تمام ساعت درسی را سر پا در ایستاده و در حال تدریس مفهوم ضرب و رفع اشکال از دانشآموزان است.
شاید تصادفی نیست که دانشآموز دیروز با مادری فداکار و پشتکاری مثالزدنی، امروز در مدرسهای تدریس میکند که ویژه دانشآموزان استثنائی بوده و به نام مدرسه "ایثار" نامگذاری شده است و شاید این اولین باری باشد که عنوان یک مدرسه با جنس کار یک معلم انقدر به هم بیایند.
همکاران خانم رضالو از او و محاسن اخلاقی و دوستی صمیمانه او با بچهها میگویند: این همکارمان نه تنها معلم که دوست و مشاور بچههه هم بوده و بسیار با مسئولیت و وظیفهشناس است.
آقای نجفی، مدیر مدرسه استثنائی ایثار میانه هم با ابراز رضایت از خانم رضالو در طول ۲۰ سال خدمتش در مدرسه میگوید: پشتکار و اراده ایشان، زبانزد است و خانم رضالو الگوی خوبی برای کسانی است که با برخی نقصها زندگی میکنند و آن را محدودیت میشمارند.
در ادامه دانشآموزان نیز از تلاشها و زحمات خانم سوسن رضالو قدردانی میکنند؛ خانم رضالو علاوه بر تدریس، دیوارهای مدرسه و سالن و کلاسها را نیز با طرحهایی جالب و کودکانه رنگآمیزی کرده و جذابیت دو چندانی به محیط مدرسه بخشیده است که از همان بدو ورود به حیاط مدرسه توجه مخاطب را به خود جلب میکند و جملهای بر سر در مدرسه نوشته شده است که میتواند حسن ختام گزارش و جملهای انگیزهبخش به تمام کسانی باشد که با معلولیت زندگی میکنند: معلولیت، ناتوانی نیست.
انتهای پیام